خلاصه ای از سخنرانی ایراد شده در میان بسیجیان اسلامشهر

زمان مطالعه: ۳ دقیقه

بسیج

 

خدا را شاکرم که در میان جمع با صفای بسیجیان عزیز قرار گرفته ام، بسیجیانی که در هشت سال دفاع مقدس حقانیت انقلاب را ثابت کردند بسیجیانی که جان ومال خود را تقدیم اسلام و مملکت خود کردند، بسیجیانی که ندای رهبرخردمند حود را لبیک گفته و شبانه روز از کشور و دین خود دفاع نمودند. آذر ماه سال ۱۳۵۸ هنوز جنگی اتفاق نیفتاده بود وانقلاب چون نهالی تازه به بار نشسته بود و شاهد بصیرت و دور نگری رهبر خود بود. حضرت امام(ره) با بصیرتی بی نظیر و با دشمن شناسی ویژه خود و با بهره گیری از آیه ” إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا ” که ” هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه می‌کنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند، پیروز می‌گردند؛ ” دستور تشکیل بسیج بیست میلیونی را صادر کردند. جمعیت آنروز آمریکا ۲۰۰ میلیون نفر بود و به استناد این آیه ۲۰ میلیون صابرو بردبار و متدین و متعهد نیاز داشت که با جمعیت ۲۰۰ میلیونی به استناد همین آیه قدرت مقابله داشته باشد. در آن زمان بودند عده ای که با این امر مخالفت می کردند و حتی رئیس جمهور وقت مخالفت شدید خود را ابراز می کرد ولی در این میان مردم ولایت پذیر، ندای امام را لبیک گفته و سرآغاز بسیج ۲۰میلیونی را جشن گرفتند تا خالصانه به امر قائد خود به کشور و میهن اسلامی خدمت کنند . در همان زمان تمامی کسانی که وارد بسیج شدند افرادی از اقشار مختلف کارگران، کارمندان، معلمان و دانش آموزان بودند. بسیجیان افرادی کاملاً معمولی بودند بر خلاف بعضی باورها که تصور می کنند ازآسمان هبوط کردند بلکه زمینی بودند و آسمانی فکر می کردند در مورد شهدای بسیج می توان گفت : آنها اعتماد و توکل زیادی به خدا ، باور عمیقی به دین وتوسل خاصی به ائمه داشتند و اطاعت پذیری آنها از رهبری در درجه بالایی قرار داشت. امام رحمه الله علیه احیاگر دین بود و با تأسی از رسول الله از این ابتکار عمل استفاده کرد. ساختار بسیج ما به زمان پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) برمی گردد. در صدر اسلام پیامبر اعظم سپاه و لشکری نداشت و لشکریانش در حقیقت بسیجیان آن زمان بود . مصداق آن در این زمان مانند کسانی است که یار و یاور امام بودند و با فرمان امام در زمان جنگ درجبهه مقابل عراق و ۴۴ کشور یاری دهنده او به دفاع برخواستند . بجرأت می توان گفت: امام محی الدین است . امام زنده کننده اسلام است، امام با تأسی از قرآن و سنت رسول خدا توانست دین اسلام را زنده کند و گذشته اسلام را احیا نماید و این احیاگری با خون پاک همین شهیدان بسیجی آبیاری شد. پس ما در مقابل بسیجیان شهید مکلفیم. و آن تکلیف این است که در همه برهه ها در مقابل دشمنان انقلاب ایستادگی کنیم تا خون این عزیزان پایمال نشود . کلام مقام معظم رهبری را بیاد داشته باشیم که می فرماید:” بسیج یعنی آمادگی ، بسیج یعنی احساس تکلیف در همه ی لحظه ها،بسیج یعنی حضور در همه ی میدان هایی که از انسان در آن میدان یک کاری می طلبند، فرقی هم بین زن و مرد نیست. بسیجی فردی است که خود را در قبال انقلاب مکلف می داند وهر زمان احساس خطری کند حضور و ظهورش محسوستر است . بسیجیان جنگ و بسیجیان امروز به خوبی وظیفه خود را به سرانجام رسانده و دِین خود را به انقلاب و امام ادا نمودند با این تفاوت که بسیجیان زمان جنگ در مقابل کفاری ایستادگی کردند که از ناحیه انبوهی از مخالفان و کشورهای بدخواه انقلاب نو پا و با وسائل کشتار جمعی، بمب های شیمیایی و جنگ افزارهای مدرن تجهیز شده بودند و بسیجیان امروز در مقابل کسانی ایستادگی نمودند که به ظاهر، خود را انقلابی و زجر کشیده کشیده انقلاب معرفی می کردند اما با استفاده از وسایل مدرن رسانه ای و خط گیری از دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی در صدد ضربه زدن به انقلاب و تغییر مسیر انقلاب از مسیر اسلامی به مسیر سکولار بودند و چه بسا این مبارزه که با بصیرتی عالمانه و با رهبری فرزانه، همراه بود از مبارزه بسیجیان نیرومند زمان جنگ ارزشی دوچندان پیدا کرد.

غم سنگین عنبرسر بعد از شهادت سیف الله

زمان مطالعه: ۲ دقیقه

 

عنبرسر

   بعداز شهادت سیف الله در آن سحرگاه، غم سنگینی سینه شهید حمید عنبرسر را  می فشرد. داستان فرماندهی حمید و سیف الله داستانی آموزنده بود که اگر فرهنگ سازی می شد دیگر این نزاعها وجود نداشت. زمانی حمید فرماندهی محور را بعهده داشت و سیف الله معاون فرماندهی بودند لکن حسب تصمیمات متخذه مقرر شد حمید منطقه را به سیف الله بسپارد و مسئولیت یکی دیگر از مناطق را بعهده بگیرد. آنروز حمید را تا پشت منطقه همراهی کردیم و چون حدس  می زدیم در دیدار بعدی بعضی ها نباشند چند عکس به یادگار گرفتیم که اتفاقاً این عکسها ماندنی شد و تعدادی از همین دوستان به فیض شهادت نائل آمدند. متعاقب این مأموریت سیف الله فرماندهی منطقه را بعهده گرفت .در این دوران توانایی، ایمان، شجاعت و روش و منش سیف الله  برای  دوستان بیشتر مشهود شد. بعد از سپری شدن مدتی به دلایلی حمید دوباره به منطقه بازگشت و این بار در مقام معاون سیف الله . آنچه این جابجایی را ارزشمند کرد عدم تفاوت مسئولیت بود ، اینکه وقتی شخص تمام وجودش را قربانی دوست می کند ملاک جایگاه نیست بلکه ملاک تکلیف واگذار شده براوست. علق و وابستگی این دو نفر آنچنان زیاد بود که کمتر موقعی می توانستیم یکی از آنها را بدون دیگری ببینیم ، همیشه باهم ، کنار هم و برای هم بودند تا اینکه سحر گاه شهادت سیف الله فرا رسید. بعد از شهادت سیف الله غم سنگینی سینه حمید را می فشرد. بارها و بارها از رفتن سیف الله شهادتش برای من شکوه کرد و آرزوی ملحق شدن به او را داشت. بعد از شهادت سیف الله من خنده حمید را ندیدم و این دوری شاید یک ماه بیشتر بطول نکشید و حمید نیز به آرزویش که عندملیک مقتدر و همنشینی با دوستان شهید بود رسید.

 

دسته‌بندی نشده

شهادت سیف الله

زمان مطالعه: ۲ دقیقه

 برای شروع عملیات و جلو بردن مواضع، خاکریزی بین مواضع ما و عراق ایجاد شده بود . احداث این خاکریزمنجر به تلفاتی سنگین گردید ، خاک ریز هنوز کامل نبود . به همین دلیل امکان انتقال نیرو ها به پشت خاکریز مسیر نبود . معمولاً روزها شهید محمود آل قصاب  و یا من در خاکریز به تنهایی نگهبانی می دادیم و شبها با رعایت پست روز با اعزام حدود هشت نیرو  در کل خاکریز مستقر می شدیم. یکی از شبها در سینه خاریز به خواب رفته  بودم . در عالم خواب و رویا دیدم که تمام دنیا را شب گرفته و همه جا تاریک و ظلمانی است. در دل آن تاریکی یک گل سفید زیبا خودنمایی می کند و هر بار بدلیل انفجاری و یا گاز گرفتن موشی از خواب بیدار می شدم و وقتی دوباره چشمم گرم می شد همان خواب و همان ظلمت و همان گل  بود که می دیدم . این باعث شد که از نصفه های شب در تعبیر این خواب متحیرشدم. این گل کیست؟ و یا چیست؟ آیا بناست دوباره گلی از این گلستان چیده شود؟نمیدانم.

 نزدیکیهای صبح بعد از وقت اذان صدای بیسیم منو متوجه خودش کرد .

یاسر یاسر – سیف

یاسر در جواب گفت: سیف یاسر بگوشم.

سیف همان سیف الله و مقر فرماندهی و یاسر مقر بهداری محور بود. مجدد صدا بلند شد:

 یاسر ۰۵ سریع سیف شود.(منظور ۰۵  آمبولانس بود.)

 یاسر: سیف شنیدم بگوش باشید.

مدت کوتاهی گذشت و مجدد  صدای بیسیم بلند شد.

سیف: یاسر چکار کردی؟

یاسر : اقدام شد.

متعجب بودم که چه اتفاقی افتاده است!

گوشی بی سیم را برداشتم و گفتم:

سیف،سیف -کریم

کریم- سیف بگوشم

سیف ۰۵ واسه چی می خواهی؟

کریم! یکی از  ۰۲۱ها از ما ۱۲۸ شده است.( یعنی سرباز خودی مجروح شده.)

سیف -کریم

کریمٍ؛ سیف به گوشم

۱۲۸کیه؟

جواب نداد. مجدداً سوال کردم و البته باز هم سکوت! باز پرسیدم : ۱۲۸کیه؟ و بلاخره صدای همراه با حزن گفت: سیف الله!! . با شنیدن کلمه سیف الله یکه خوردم که چی شده و دلم هزار راه رفت . طاقت نیاوردم و با موتور سریعاً به سمت مقر فرماندهی حرکت کردم و صحنه ای دیدم که دوست داشتم بمیرم ولی نبینم . جسم بی جان سیف الله را عقب لنکروز گذاشته بودند و به سمت بهداری پشت جبهه حرکت دادند و مدتی بعد خبر قطعی شهادت سیف الله بگوشمان رسید . سیف الله در حال وضو گرفتن برای نماز صبح با ترکش خمپاره به شهادت رسید.

دسته‌بندی نشده